چند وقت پیش قرار شد محله «عودلاجان» رو ببینیم که کلی خونه تاریخی و گذر و مسجد و مدرسه داره. یه صبح سرد و ابری سر چهارراه سیروس (تقاطع مصطفی خمینی و پانزده خرداد) ایستادیم منتظر. بقیه هم کمکم رسیدن و راه افتادیم.
اول بگم محله عودلاجان اصلاً کجاست. این محله از غرب به خیابون ناصرخسرو، از شرق به خیابون ری، از شمال به خیابون امیرکبیر و از جنوب به خیابون ۱۵ خرداد میرسه. سه محله اصلی هم داره: امامزاده یحیی، پامنار و ناصرخسرو.
قدیمیترین سند درباره محلههای تهران، «معجم البلدان» یاقوت حمویه که فقط گفته تهران ۱۲ تا محله داشته، ولی ازشون اسم نبرده. بعد از اون مىرسیم به نقشه سال ۱۲۷۵ ه.ق که تهران رو به پنج محله اصلی تقسیم کرده: محلههای ارگ، عودلاجان، چاله میدون، بازار و سنگلج. سال ۱۳۰۹ ه.ق یه محله دیگه هم به محلههای تهران اضافه میشه: محله دولت.
محدوده محله عودلاجان طبق نقشه ۱۲۷۵ ق از شمال میرسید به حصار تهران که بعدها جاش خیابون چراغ گاز یا امیرکبیر رو ساختن. دروازه شمیران هم بخش شمالی عودلاجان بوده. جنوب عودلاجان هم محله چاله میدون بود. غرب عودلاجان، محله حصار ارگ بود که بعدها شد خیابان ناصرخسرو. شرق عودلاجان هم میرسید به حصار شرقی تهران.
برای اطلاعات بیشتر به این مقالهها یه نگاهی بندازین (متن هر دو شون تقریباً یکیه):
- تحلیل اثر تغییرات کالبدی عناصر شاخص محله بر بافت عودلاجان «از دوره قاجار تا به امروز»: سمیه فدایینژاد، کتایون کرمپور
پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی: http://fa.journals.sid.ir/ViewPaper.aspx?ID=55343
- بررسی سیر تحولات بافت و تاثیر آن بر خاطرهزدایی از بافتهای کهن (نمونه موردی محله عودلاجان تهران): سمیه فدایینژاد، کتایون کرمپور
پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی: http://fa.journals.sid.ir/ViewPaper.aspx?ID=95837
اما قضیه دروازههای تهران. شاه طهماسب اول صفوی، سال ۹۴۴ ق برای زیارت امامزاده حمزه که جدش بود و تو ری، کنار شاه عبدالعظیم(ع) دفن شده بود، از تهران مىگذره و میره ری. تو همین یکی دو بار رفت و آمد از تهران، از اینجا خوشش میاد و سال ۹۶۱ ق دستور میده اطراف شهر، برج و بارو بسازن.
۱۱۴ تا برج معادل تعداد سورههای قرآن ساخته میشه. تو هر برج هم برای تبرک یه سوره قرآن رو مخفی کردن. این باروها چهار تا دروازه داشتن: شمال؛ دروازه شمیران، جنوب؛ دروازه اصفهان یا دروازه شاه عبدالعظیم، شرق؛ دروازه دولاب و غرب هم دروازه قزوین.
برای اطلاعات بیشتر این کتاب رو بخونین: تهران قدیم: سید عبدالله انوار، انتشارات فرهنگستان زبان فارسی
اسم عودلاجان هم در اصل بوده «اودلاجان». محمد قزوینی معتقده که عودلاجان از دو کلمه «عو» و «دلاجان» درست شده. «عو» در واقع بوده «اُ» که تو گویش قدیمی تهران یعنی «آب». «دلاجان» هم از «دلاجیدن» یا «دراجیدن» میاد که تو گویشهای منطقه به معنی تقسیم کردن و پخش کردنه. «ان» آخر «عودلاجان» هم پسوند مکانه. بنابراین «اودلاجان» یعنی «محل تقسیم کردن و پخش کردن آب». حالا چرا اسم اینجا را گذاشتهان «اودلاجان»؟ چون آب محلههای تهران اینجا تقسیم میشده.
برای اطلاعات بیشتر این سایت رو ببینین:
سایت محله عودلاجان:
http://oudlajan.com/1391/11اودلاجـــان-هسته-تاریخی-تهران-قدیم/
این کتاب رو هم بخونین: «اودلاجان»: ناصر تکمیل همایون، ناشر: دفتر پژوهشهای فرهنگی
اگر هم میخواین بدونین کتاب درباره چیه، یه معرفی ازش اینجا هست:
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی:
http://www.ihcs.ac.ir/Pages/Features/BookDetail.aspx?id=8505
به این سایت هم یه نگاهی بندازین:
سایت داریوش شهبازی؛ مورخ و پژوهشگری که درباره تهران کتابهایی نوشته:
http://www.darioush-shahbazi.com/index.php?option=com_frontpage&Itemid=1
ما راه افتادیم از تو خیابون پانزده خرداد رفتیم طرف شرق و پیچیدیم تو خیابون امامزاده یحیی؛ یه خیابون باریک و طولانی با خونههای نقلی کیپ هم و کلی مغازه کوچیک و بزرگ پلاستیک فروشی و خیاطی و بقالی و میوه فروشی و…
تو خیابون به این باریکی پر آدم و وانت و سواری و موتوری بود. اصلاً جا نبود راه بری. هر پنج دقیقه یه موتور از بیخ گوشت رد مىشد. وسط خیابون وانت مىایستاد به بار خالی کردن، ماشین هم که چپ و راست مىاومد و مىرفت. این وسط اهل محله ساکت و بیسر و صدا مىاومدن و مىرفتن و کاری به کسی و چیزی نداشتن.
تیپ مردم این محل، پیرمردهای عرقچین به سر، زنهای چادری، بچههایی که وسط خیابون فوتبال بازی مىکردن و جوونهایی که گاه و بیگاه جلوی مسجدی، مغازهای مىایستادن به گپ زدن و کلاً حال و هوای محله خیلی شبیه شهرستان بود. با اون همه شلوغی و بیا و برو، آرامشی داشت که با کوچه خیابونهای خلوت شمال شهر زمین تا آسمون فرق مىکرد.
سرای کاظمی
به بنای امامزاده یحیی که رسیدیم، پیچیدیم تو کوچه ابوالقاسم، روبروی امامزاده، و رفتیم سرای کاظمی یا موزه تهران قدیم؛ یه ساختمون آجر سه سانتی به سبک و سیاق معماری قدیم و کاملاً بازسازی شده.
خونه حدود ۱۲۰ سال قدمت داره و به دوره قاجار میرسه. صاحبخونه، میرزا سیدکاظم تفرشی، پسر میرزا سید هدایتالله تفرشی بوده. این میرزا هدایتالله هم اولین وزیر لشکر ایران تو دوره قاجاریه بوده.
اما خود سید کاظم؛ ۱۲۲۶ قمری به دنیا میاد و اوایل حکومت محمدشاه قاجار وارد کارهای دولتی میشه. تو دوره سلطنت ناصرالدین شاه، میرزای اصطبل شاهی میشه و سال ۱۲۸۳ که با ناصرالدین شاه میره خراسان، سمت مستوفیگری (محاسب) اصطبل رو میگیره. بعدش تا موقع مرگش یعنی سال ۱۳۰۸ کارهای مختلف دولتی داشته و آخر عمری هم میشه وزیر دواب.
این وسط یه نفر دیگه هم هست؛ مهندس سید جواد کاظمی؛ پسر سید محمود خان معتصمالدوله و نوه سید کاظم. مهندس کاظمی کسی بود که با سعی و جدیت تمام بنای اجدادیش رو بازسازی کرد و کاری کرد که بنا در فهرست آثار ملی ثبت بشه.
و اما عمارت؛ یه در فلزی که مستقیم تو حیاط باز میشه و چند تا پله هم سمت راست میره تو حیاط اصلی که بزرگه و یه حوض مستطیلی هم وسطشه.
ساختمون، یه بنای آجری بزرگه که سه تا اُرسی طاقیشکل بزرگ داره، به اضافه چند تا پنجره کوچیکتر. یه خونه ایرانی با معماری ایرانی و حال و هوای زندگی ایرانی.
دوست داشتیم داخل خونه رو هم ببینیم، ولی این عمارت شده بود محل کار «مدیریت بافت تاریخی تهران» و نمیشد داخل رو دید. بنابراین اطلاعاتی رو که درباره بنا پیدا کردهام، میگم و آخرسر هم لینک سایتها و منابع رو میذارم.
این عمارت چند تا بخش داشته؛ حیاط بیرونی (جنوب بنا)، حیاط اندرونی (شمال بنا)، آبانبار، مطبخ و اصطبل. ساختمون فعلی هم بخش کوچکی از کل ساختمونه؛ یعنی یه شاهنشین دو طبقه است که یه طبقه زیرزمینه، یه طبقه هم همکفه.
برای اطلاعات بیشتر مىتونید این کتاب رو بخونید:
«سرای کاظمی: شرح خدمات جواد کاظمی در نگهداری و مرمت میراث خانوادگی»، نویسنده: غلامرضا سحاب، ناشر: دنیای جغرافیای سحاب، تاریخ چاپ: سال ۹۳
این سایت رو هم ببینین:
مدیریت محله امامزاده یحیی (عمارت کاظمی):
http://imamzadeh-yahya.mytehran.ir/Default.aspx?tabid=69115
مدرسه معمارباشی
برای این میگم از جلوی ساختمون رد شدیم و توش نرفتیم، چون اجازه نداشتیم داخل رو ببینیم. در حال حاضر اینجا شده حوزه علمیه آقایون و ورود خانمها ممنوع.
اما خود بنا؛ این مدرسه از بناهای دوره قاجاریه است که طبق کتیبه سردرش، سال ۱۳۰۳ به دست حاج ابوالحسن اصفهانی ملقب به صنیع الملک ساخته شده. این حاج آقا تو دوره قاجار منصب معمارباشی داشته. کتیبه سردر رو هم استاد عبدالرسول حجار ساخته، خط کتیبه هم دسترنج محمد ابراهیمه.
در ضمن این ساختمون وقفیه و یکی از مدرسههای تابع حوزه علیمه مروی حساب میشه. طبق صفحه ششم وقفنامه هم ۹۰۵ جلد کتاب و قرآن برای طلبههای مدرسه در نظر گرفته شده.
ساختمون این مدرسه دو طبقه است؛ شبستان، کتابخونه، انبار و ۲۴ تا حجره داره. از در که بریم تو و از هشتی و دالان که بگذریم، مىرسیم به حیاط اصلی که یه حوض مستطیلی داره و حجرهها هم دو طرفش هستن. اتاقها ساده و خلوتان و شبستان بزرگ هم درهایی با شیشههای رنگی داره.
از اتفاقهای جالب تو این مدرسه اینه که میرزا کوچک خان جنگلی، اینجا درس طلبگی مىخونده. اولین راهپیمایی مشروطیت هم از جلوی در این مدرسه شروع شده.
تو زد و خورد نهضت مشروطه، مأمورهای حکومتی، شیخ محمد واعظ اصفهانی رو که یه واعظ مشروطه خواه بوده تو این محل دستگیر مىکنن. طلبهها مانع میشن و کار به زد و خورد و تیراندازی مىکشه و این وسط طلبهای به اسم سید عبدالحمید تیر مىخوره و میشه اولین شهید راه مشروطیت.
این هم سایتهایی که مطالبشون رو استفاده کردم:
مدیریت محله امامزاده یحیی (مدرسه معمارباشی):
http://imamzadeh-yahya.mytehran.ir/Default.aspx?tabid=69120
باشگاه خبرنگاران:
http://www.yjc.ir/fa/news/4541915/مسجد-و-مدرسه-معمارباشی-در-محدوده-تهران-قدیم
از اونجا رفتیم خونه فخرالملوک یا «خانه نان و نمک فخرالملوک»
خانه فخرالملوک
این خونه، یه بنای قاجاریه که بیشتر از ۱۲۰ سال قدمت داره و صاحب اصلیش میرزا محمود وزیر بوده. این میرزا محمود، اواخر دوره ناصرالدین شاه به وزارت منصوب میشه و تو دورههای مظفرالدین شاه و محمدشاه قاجار، وزیر ابنیه و علوم بوده. دو تا دختر هم داشته به اسمهای فخرالملوک و نیرالملوک که هر دوشون تو این خونه بزرگ میشن.
فخرالملوک با یه روحانی به اسم جعفر خدیور محسنی اراکی ازدواج مىکنه و سالها تو این خونه مىمونه. پسرشون محمدرضا تو همین خونه بزرگ میشه و بعدها میشه جراح مغز و اعصاب و مهاجرت مىکنه آمریکا.
خونه بعد از فوت پدر و مادر، متروک مىمونه و تبدیل میشه به زبالهدونی تا اینکه خانم بهرهمند که خیلی علاقه داشته میراث گذشته رو حفظ کنه، سال ۷۴ خونه رو از ورثه مىخره و سال ۸۸ هم خونه در فهرست آثار ملی ثبت میشه.
تازه از این موقع است که مرمت خونه شروع میشه و تبدیل میشه به سفرهخونه سنتی و سال ۹۱ هم افتتاح میشه.
ساختمون، یه حیاط کوچیک و جمع و جور داره و یه حوض آبی وسطش. یه شاهنشین داره که پر آیینهکاری و گچبری و مقرنسکاریهای واقعاً زیباست. سقفش هم آیینهکاری و گچبری قشنگی داره. اتاق شاهنشین قبلاً ارسی داشته، اما چون حسابی داغون شده بوده، به جاش درهای شیشهای نصب مىکنن. این ساختمون یه اتاق گوشواره، بالکن، پشتبام و سرداب هم داره.
از همه جالبتر اینکه ساختمون جوری ساخته شده که تو زلزله هفت ریشتری هم سالم مىمونه.
برای اطلاعات بیشتر مىتونین به این سایتها سر بزنین:
سایت خانه نان و نمک فخرالملوک: http://www.nan-namak.ir/fa
نشریه تعطیلات نو: http://www.newholidays.ir/print/11364
بعد از همه اینها رفتیم خونه وثوق الدوله رو ببینیم.
خانه وثوق الدوله
این ساختمون سال ۱۲۱۱ هجری شمسی تو دوره محمد شاه قاجار ساخته شد. صاحبش هم میرزا محمد مستوفی قوامالدوله آشتیانی؛ از صاحبمنصبهای دیوان محاسبات کشور و پسر میرزا محمدتقی آشتیانیه.
میرزا محمدتقی آشتیانی تو دربار فتحعلیشاه خدمت مىکرده. وقتی برای عقد معاهده صلح بین ایران و عثمانی میره «ارزروم»، لقب قوامالدوله میگیره. بعدش میشه پیشکار فیروز میرزا، حاکم فارس، ولی استعفا میده و برمىگرده تهران و آخرسر هم میمیره.
بانک اطلاعات رجال: (میرزا محمدتقی آشتیانی):
http://www.rijaldb.com/fa/8638میرزا+محمد+تقی+آشتیانی+قوام+الدوله
پسرش، میرزا محمد مستوفی، اولش تو آذربایجان، وزیر و پیشکار حمزه میرزا حشمتالدوله، عموی ناصرالدینشاه، بوده، همونجا هم لقب قوامالدوله میگیره. بعدش میشه پیشکار فریدون میرزا، پسر پنجم عباس میرزا، تو خراسان.
سال ۱۲۴۱ شمسی با حمزه میرزا مأمور تصرف پایگاههای یاغیهای ترکمن میشه، ولی چون از اصول نظامی چیزی نمىدونسته، تازه فرمانده سپاه هم بوده، سپاه ایران شکست مىخوره و ۳۰ هزار نفر تلف میشن.
ناصرالدین شاه که خون، خونش رو مىخورد، میخواست میرزا محمد رو بکشه که درباریها شفاعت مىکنن و میرزا محمد هم هرچی جواهر و پول و پله داشته میده ناصرالدین شاه و جونش رو نجات میده و دو سال هم خونه نشین میشه.
بعدش میشه پیشکار حاکم اصفهان و بعدش فارس و بعدش وزیر گمرک و آخرسر هم میشه وزیر دیوان محاسبات. آخرسر هم حصبه میگیره، میمیره.
بانک اطلاعات رجال: (میرزا محمد مستوفی قوامالدوله آشتیانی):
http://www.rijaldb.com/fa/6005میرزا+محمد+مستوفی+قوام+الدوله+آشتیانی
بعد از میرزا محمد مستوفی، سمت وزارت دیوان محاسبات و این خونه میرسه به پسرش میرزا ابراهیم معتمد السلطنه و بعد از او هم به پسرش؛ میرزا حسن خان وثوقالدوله.
این میرزا حسن خان وثوقالدوله یه برادر هم داشته به اسم احمد قوام یا همون قوام السلطنه که تو دورههای قاجار و پهلوی، پنج بار نخست وزیر شد.
میرزا حسن خان وثوقالدوله که این خونه هم به اسمشه، سال ۱۲۷۱ شمسی که مستوفی آذربایجان شده بود، لقب «وثوقالملک» رو از ناصرالدین شاه گرفت که بعد تغییر کرد به «وثوقالدوله».
تو دوره قاجار، دو بار نخست وزیر شد که دفعه اول بعد از هشت ماه و دفعه دوم بعد از دو سال استعفا کرد. قرارداد معروف ۱۹۱۹ هم که امور مالی، نظامی و گمرکی ایران رو کاملاً زیر نظر انگلستان قرار مىداد، تو دوره او و به اصرار او امضا شد که البته آزادیخواهان مخالفت کردن و قرارداد تو مجلس تصویب نشد.
تو دوره قاجار هم وزیر خارجه، داخله، عدلیه، مالیه و معارف بوده. در ضمن میرزا حسن خان همون کسیه که حکم اعدام شیخ فضلالله نوری رو تصویب کرد. تو اولین دوره مجلس هم نماینده تهران بود.
یکی دیگه از کارهاش هم اینه که تو آشفتگی بعد از استعفای رضاشاه، همون موقع که برادرش احمد قوام، نخست وزیر بود، بخشی از زمینهای شرق تهران رو به اسم خودش ثبت کرد. آخر عمر هم حافظهاش رو از دست داد و تو باغ خودش زندگی مىکرد. هفت تا دختر و یه پسر هم داره.
بانک اطلاعات رجال (میرزا حسن خان وثوق الدوله):
http://www.rijaldb.com/fa/8031میرزا+حسن+خان+وثوق+الدوله
این رو هم بگم که خونه شده محل کار «شورای بینالمللی بناها و محوطههای تاریخی» یا «ایکوموس»، برای همین اجازه بازدید به گردشگرها نمیدن، برای بازدید بنا به این سایت سر بزنین:
سایت کافه طهرون: http://cafetehroon.blogfa.com/post-1128.aspx
اما خود ساختمون؛ خونه قوامالدوله در اصل ۱۲ هزار متر بوده که بعدها برای تعریض کوچه، بخش زیادی از خونه خراب میشه.
از در ورودی که میریم تو و از یه هشتیمانند که میگذریم، مىرسیم به یه حیاط سوت و کور و حوض وسطش و یه خونه زیبا با هفتدری چوبی. هفتدری، اُرسی هفت لنگه است؛ از همین درهای چوبی که شیشههای رنگی دارن.
این حیاط جلویی، میشه حیاط بیرونی. یه حیاط دیگه هم پشت ساختمونه که میشه حیاط اندرونی.
این ساختمون دو تا بادگیر هم داره با یه شیروانی؛ از این سه ضلعیها. خونه، دو طبقه است. تو طبقه اول، دو تا تالار بزرگ هست به اسمهای تالار آیینه و تالار بتنی یا سفرهخونه، به اضافه دو تا راهرو و سه تا اتاق که درهاشون بسته بود.
تو طبقه دوم که ما نرفتیم ببینیم، دو تا راهرو هست با ۶ تا اتاق. ساختمون، یه زیرزمین هم داره که از حیاط اندرونی میشه واردش شد.
هر دو تالار بسیار زیبا هستن. تالار آیینه قسمت شمالی خونه است و مخصوص پذیرایی از سیاستمدارهای وقت بوده. دیوارها آیینهکاری شدهان و پر از پرترههای زنهای فرنگیان. تو این تالار، علاوه بر اُرسی هفتدری سه تا اُرسی دیگه و چهار تا طاقچه هم هست.
تالار بتنی یا سفرهخونه چون ضلع جنوبی بنا ساخته شده، تو زمستون بیشترین نور و گرما رو داره و در واقع اتاق زمستاننشینه. ضلع شمالی تالار هم یه فرورفتگی داره که شاهنشین محسوب میشه. سقف و دیوارهای این سالن پوشیده از نقاشیه. مقرنسکاریهای زیبا و طاقچهها و شومینه و ارسی همه و همه به این تالار جلوه خاصی داده. کف اتاق رو هم کاشیهای ابر و باد کار کردهان. یه فرش هم انداختهان اون وسط و یه چلچراغ هم آویزون کردهان که روشن نمىشد.
ساختمون همچنان در حال مرمته و سقف و دیوارها پر داربست و تخته است.
برای اطلاعات بیشتر به این سایت یه سری بزنین:
مدیریت محله امامزاده یحیی (خانه قوام الدوله):
http://imamzadeh-yahya.mytehran.ir/Default.aspx?tabid=69048
اما درباره استاد باقر آیتاللهزاده شیرازی هم باید گفت که چهره ماندگار معماری و بنیانگذار مرمت علمی بناها بود. یه انسان دلسوز که با جون و دل، خیلی از بناهای تاریخی ایران رو از تخریب نجات داد.
برای اطلاعات بیشتر درباره این استاد معماری به این سایت سر بزنین:
سایت معمار: http://www.architects.ir/index.aspx?siteid=1&pageid=468&newsview=9556
ما از اونجا رفتیم خونه آیتالله مدرس رو دیدیم.
خونه آیتالله مدرس
آیتالله مدرس، اول، سه تا خونه کنار هم رو تو کوچه میرزا عیسی میخره و بعد از اینکه تعمیرشون مىکنه، دو تاشون رو مىفروشه و یکی رو نگه میداره و خودش توش زندگی مىکنه.
تو خونه چند تا ساختمون آجری ساده و بدون تزئیناته. از در اصلی که وارد میشیم، یه حیاط مرکزی و باغچه و حوضه و یه ساختمون آجری، بخش شمالی حیاط. ساختمون یه ایوون داره و یه سالن مرکزی و دو تا اتاق هم دو طرف. خیلی ساده و جمع و جور.
طرف دیگه حیاط، یه دره که به یه حیاط و ساختمون دیگه باز میشه، این یکی حیاط هم مثل قبلی، حوض و باغچه داره و یه ساختمون آجری، اما کوچیکتر.
کل محوطه با ساختمونهای آجری و پنجرههای چوبی و اتاقهای خالی و خلوت و حیاط متروکه و حوضهای ترکبرداشتهاش، بدجوری دلگیر بود، ولی فکر اینکه یه روزی آیتالله مدرس تو همین اتاقها زندگی مىکرده و از این حیاط رد میشده، تو رو میبره تو اون دوره.
متأسفانه خونه آیتالله مدرس شده انبار کتاب یکی از انتشارات و فکر نکنم دیگه اجازه بازدید داشته باشه. خیلی حیفه. ممکنه خونه از نظر معماری، چیز خاصی نداشته باشه، اما همین که خونه آیتالله مدرس بوده، هویت تاریخی پیدا مىکنه که به نظرم بهتره حفظ بشه.
مدیریت محله امامزاده یحیی (خانه آیت الله مدرس):
http://imamzadeh-yahya.mytehran.ir/Default.aspx?tabid=69121
بعدش رفتیم کنیسه عزرا یعقوب رو دیدیم.
کنیسه عزرا یعقوب
اول بگم عزرا یعقوب کی بود؛ یه تاجر ثروتمند یهودی تو دوره قاجار و پدربزرگ مادری «حبیب لوی» یا «یحزقل عزرا» بود. «حبیب لوی» هم همون کسیه که کتاب سه جلدی «تاریخ یهودیان ایران» رو نوشته.
برای اطلاعات بیشتر درباره این کتاب میتونین این سایتها رو ببینین:
پایگاه مجلات تخصصی نور: http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/6351/316/text
سایت راسخون: http://rasekhoon.net/article/show/633324
عزرا یعقوب بعد از مرگش وصیت مىکنه پولش برای کارهای خیریه خرج بشه. برای همین همسرش کنیسه عزرا یعقوب رو سال ۱۲۷۳ شمسی مىسازه. این کنیسه تو دهه ۱۳۴۰ به خاطر مهاجرت یهودیها به کشورهای دیگه کمرونق میشه.
این کنیسه یه ساختمون قدیمیه تو یه کوچه باریک بنبست. درِ حیاط هم یه در باریک زرده با یه عالمه ستاره یهود روش.
از در که رفتیم تو، یه حیاط کاشیکاری بود و حوض وسطش و دو تا ساختمون آجری هم دو طرف. هر دو ساختمون کنیسه بودن و عجیب ساده و بدون تجملات. یکیشون یه سالن مستطیلی بود با سه تا پنجره چوبی طاقیشکل ته سالن و چند تا طاقچه هم تو دیوار، پر کتاب و عکس و تابلو. کف زمین فرش انداخته بودن و دو طرف هم چند تا نیمکت و وسط هم یه چیزی شبیه میز. دو تا پیرزن و یه پیرمرد یهودی هم تو این کنیسه زندگی مىکنن.
برای اطلاعات بیشتر این سایت رو ببینین:
سایت محله عودلاجان:
http://oudlajan.com/1389/11/همسایه-ی-یهودی
آخرسر هم رفتیم تیمچه اکبریان ناهار خوردیم.
تیمچه اکبریان
این تیمچه تو بازارچه عودلاجان و روبروی کوچه حکیمه و اسم جدیدش شده «سفرهخانه سنتی طهرون قدیم». مربوط به دوره قاجاره و ۲۶۰ سال قدمت داره.
اینجا اولین بانک و صرافی ایران بوده و رهنی کار مىکرده. یعنی اجناسی رو که برای گرو مىبردن اونجا، یواشکی از سوراخ کف زمین میبردن زیرزمین.
این ساختمون دو قسمت شرقی و غربی داره. قسمت شرقی، سه طبقه و قسمت غربی، چهار طبقه است. از در که میریم تو، یه محوطه سرپوشیده است و حوض مستطیلی وسطش و یه عالمه غرفه دور تا دور و یه راهپله هم کنارش. از راه پله که میریم بالا، دو تا سالن، شمال و جنوبن و سمت شرق و غرب هم باز یه عالمه غرفه دیگه است. تو بعضی غرفهها تخت گذاشتهان، تو بعضیها میز.
ما نشستیم تو یکی از سالنها رو زمین، دور سفره و دیزیای خوردیم، خوشمزه. از این دیزیهایی که تو ظرفهای سفالی میارن با سبزی تازه و نون سنگگ تازه و ترشی. جاتون خالی. خیلی خوشمزه بود.
برای اطلاعات بیشتر این سایت رو ببینین:
سایت محله عودلاجان:
http://oudlajan.com/1389/12/طهرون-قدیم
در آخر از طرف خودم و دوستانی که اومدن، از آقای دزفولی و آقای عالمنژاد تشکر مىکنم که این فرصت رو بهمون دادن که بافت تاریخی تهران رو ببینیم و لذت ببریم از اون همه خونه تاریخی و کوچه پسکوچههای قدیمی.
سفرنامه آهو درویش – دی ۹۳