برای دیدن گوشه ای دیگر از شگفتی های آفرینش راهی روستای شیب دراز در جنوب جزیره قشم شدم. روستایی که به همت بزرگوارانی چون آقای مهندس دره شوری و سپس موسسه آوای طبیعت پایدار در سال های اخیر موقعیت متفاوتی پیدا کرده است. آقای دره شوری در سال ۱۳۷۹ مسئولیت اداره محیط زیست منطقه آزاد جزیره قشم را بر عهده گرفت و علاوه بر تأسیس اولین ژئوپارک خاورمیانه نسل لاکپشت پوزه عقابی را در این جزیره از خطر انقراض نجات داد. سواحل کم شیب روستای شیب دراز یکی از مکان های متداول برای تخم گذاری این نوع از لاک پشتها بوده که در سال های قبل از آغاز این پروژه، متاسفانه بسیاری از تخم ها توسط انسان یا حیوان از بین می رفتند. با علم به این که لاک پشت ها معمولاً از اواسط اسفند شروع به تخم گذاری می کنند و کسب خبر از مردم روستا که آمدن چند لاک پشت را تایید می کردند راهی شیب دراز شدم و سه شنبه ۱۷ اسفند به اونجا رسیدم.
ساعت ها نشستن در ساحل آرام و زیبای شیب دراز و معاشرت با مردم مهربون اون و لمس گوشه ای از فرهنگ این آب و خاک آن قدر برای من لذت بخش بود که حتا اگر موفق به دیدن تخم گذاری لاک پشتها نمی شدم باز دست خالی از سفر برنمی گشتم. چند هفته پیش که در سایت یکی از فعالان گردشگری عکسی از زنان عشایر خوزستان دیدم آن قدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم که آرزو کردم کاش می تونستم حتا چند ساعت با اون ها زندگی کنم، کاش می تونستم بین دنیای خودم و اونا به عنوان زنانی از یک سرزمین پل بزنم و نمی دونستم که این آرزو به زودی محقق می شه. صمیمیت و همدلی میزبان نازنین من که از زنان فعال روستا در زمینه گردشگری و صنایع دستی ست این سفر را به سفری فرهنگی با تجربه نادیده ها و ناشنیده های بسیار تبدیل کرد که امیدوارم در نوشته ای دیگه بتونم راجع به بخشی از اون ها بنویسم.
آن طور که متوجه شدم لاک پشت ها معمولاً شب هنگام با بالاآمدن آب دریا به ساحل می آیند بنابراین باید از اواخر شب کنار ساحل منتظر موند،
شب اول : به دلیل خستگی نتونستم به ساحل برم و بعداً شنیدم که یه لاک پشت حدود ساعت ۲ آمده بوده،
روز اول: پس از رفتن به محل تخم گذاری متوجه شدم که اتفاقا شب قبل، گروه مسوول کار خودشون شروع کرده اند، به این ترتیب که افراد مسوول گشت مشخص شده و فضایی را برای محافظت از تخم ها آماده کرده اند. هر سال یک نفر به عنوان مسوول و سه یا چهار نفر به عنوان گشت مشخص می شوند که این افراد باید حداقل هر نیم ساعت یک بار محدوده سایت را بررسی کنند تا اگر لاک پشتی به ساحل آمد آن ها متوجه شوند. این گروه حدود ۴ ماه (از اواسط اسفند تا اوایل تیر) هر شب تا صبح بیدار می مانند تا در مرحله اول جمع آوری و محافظت از تخم ها و در مرحله بعد مراقبت و ثبت بچه لاک پشت ها و هدایت اون ها به دریا (بچه لاک پشت ها معمولاً بعد از ۷۰ روز سر از تخم بیرون می آورند) را انجام دهند. با مسوول سایت (آقای زینعلی) هماهنگ کردم و خوشبختانه با همکاری خوب آن ها قرار شد تا شب به ساحل برگردم.
شب ساعت حدود ۱۰:۳۰ از خونه راه افتادم هرچند هیجان دیدن لاک پشت در اضطراب عبور از تاریکی های روستا که با صدای سگ ها مخوف تر شده بود از بین رفت اما با رسیدن به دریایی که حالا واقعا قیرگون بود انرژی دوباره ای گرفتم. شب نشینی کنار دریا و دیدن آسمان پرستاره، آن قدر پرستاره که با سواد اندک نجومیم می تونستم بعضی صورت های فلکی را تشخیص بدم، لذت وصف نشدنی داشت. جای دوستان نجومی واقعاً خالی بود.
چند بار طول ساحل را پیمودیم اما از لاک پشت خبری نبود. در این فاصله مسوول سایت که ۴ سال بود این سمت را داشت برام از رمز و راز تخم گذاری لاک پشت ها گفت و صبورانه به همه سوال های من پاسخ داد :
این لاک پشت ها که به خاطر شکل پوزه شون به عقابی معروفند وقتی به ساحل می رسند بسیار حساس و دقیق همه جوانب را بررسی می کنند و اگر کمترین خطری احساس کنند همه این راه رفته را برمی گردند پس اگر لاک پشتی در حال بالاآمدن از دریا و یا کندن گودال دیدیم باید کاملاً ساکت و بی حرکت باشیم. تنها در نقطه ای دقیقاً پشت سر اون طوری که حضور چیزی را احساس نکنه میشه به تماشای مرحله اول نشست. لاک پشت مادر معمولاً در محلی که مناسب تشخیص می دهد گودالی به عمق حدود ۴۰ سانتیمتر حفر میکند.
بعد لاک پشت شروع به تخم گذاری می کنه و برعکس مرحله قبل در حالتی مشابه بی هوشی قرار می گیره چون در این زمان برعکس حالت قبل حساسیتی به حضور شما یا نور و … نداره و به قول مسوولشون هرچقدر دلت می خواد عکس و فیلم بگیر!
ساعت از ۳ گذشته بود، با این امید که هنوز یک شب دیگه برای دیدن لاک پشت ها فرصت دارم به خونه برگشتم. هرچند لاک پشت ندیده بودم اما ساعت ها گوش دادن به نجوای دریا و چشم دوختن به اشاره های آسمان تجربه ی منحصر به فردی بود که به این بهانه ممکن شده بود.
شب سوم: هرچند رفتن به پیک نیک با دوستان محلی کمی خسته ام کرده بود اما به محض برگشتن با وجود تاریکی هوا به سمت ساحل رفتم تا برای شب نشینی کنار ساحل آماده شوم. همدلی و همکاری و لطفی که این دوستان به من داشتند باورنکردنی بود. قرار شد امشب دیرتر کنار ساحل برم که هم احتمال اومدن لاک پشت ها بیشتر است و هم بتونم کمی استراحت کنم و زمان بیشتری منتظر اونا باشم. مسوول مهربون سایت هم بهم قول داد که اگر زودتر از ساعت ۱۲ لاک پشتی آمد، بیاد و به من اطلاع بده.
ساعت حدود ۱۱:۳۰ بود که با صدای کوبیدن در از جا پریدم، خوشحال با خودم گفتم حتماً خبری شده، منتظر موندم تا مادر خونه جلوی در بره، اما نه! خبری نبود اما با لطف مسوول سایت امشب را با کمال آرامش به ساحل رسیدم.
اهالی خانه میزبان نازنین من به من امید داده بودند که شب جمعه حتماً لاک پشت می آد، هرچند جدی این کلام را گفته بودند اما فکر کردم شوخی می کنند!
وقتی به ساحل رسیدیم قرار شد چون دوستان گشت تازه برگشته اند حدود نیم ساعت بعد برای گشت بریم و من کنار حصار محافظ تخم ها که فقط شامل یک مجموعه تخم لاک پشت بود منتظر موندم. با خودم گفتم: “یعنی امشب چیزی به این مجموعه اضافه میشه؟”
بالاخره با دو دوربین عکاسی همراه مسوول سایت که چراغ قوه ای هم در دست داشت شروع به پیمودن ساحل کردیم. این طور که می گفت نشانه های امیدوار کننده ای دیده نمی شد چون دریا آروم بود و خبری هم از مهتاب نبود.
هرچند تجربه ی کمی در طبیعت گردی دارم اما به این باور رسیده ام که “طبیعت با طبیعت دوستان همدل است” بنابراین امیدی در وجودم بهم انرژی می داد.
داشتیم به انتهای محدوده ساحل که البته بطور طبیعی و با صخره ها محدود می شد نزدیک می شدیم که مسوول سایت که چند قدم جلوتر از من راه می رفت با لحن جدی گفت: فکر کنم لاک پشت آمده. آنقدر بی احساس و عادی این جمله را گفت که فکر کردم داره سربسرم می گذاره و بیشتر تعجب کردم “شوخی داشتیم!؟” با تعجب من دوباره جمله اش را تکرار و قدمهاشو تند تر کرد که فهمیدم نه! انگار قضیه جدیه. بعد که مطمئن شد گفت صبر کن! و به روش خودش چراغشو خاموش کرد تا به آرومی از پشت لاک پشت بهش نزدیک بشه که اگر در مرحله کندن گودال هست نترسه و فرار نکنه.
بعد از چند ثانیه صدام زد و گفت که می تونم با خیال راحت بیام چون لاک پشت شروع به تخم ریزی کرده. وقتی لاک پشت را دیدم آن قدر هیجان زده شده بودم که نمی دونستم چکار کنم. لاک پشت بزرگی بود با طول و عرضی بیش از ۵۰ سانتیمتر که در آخرین نقطه ساحل و کنار صخره ها گودالی حفر کرده بود.
با هیجان و خوشحال شروع به عکاسی و فیلم برداری کردم در حالی که لاک پشت بیچاره اصلاً توی این دنیا نبود حتی وقتی ماسه های روی صورت و لاکش را پاک می کردیم عکس العملی نشون نمی داد. چیزی که بیشتر برام جالب بود انرژیی ای بود که صرف می کرد، طوری که می تونستم صدای نفس های عمیقی را که هر چند ثانیه می کشید به وضوح بشنوم.
بعد از حدود نیم ساعت شروع کرد به دفن تخم ها. چقدر این کار را با دقت انجام می داد. کاش بودید و می دیدید چطور با پاهاش ماسه هارو توی گودال می ریخت و بعد اونهارو می فشرد تا سفت بشن. اما کار به این جا ختم نمی شد این تازه اول ماجرا بود: وقتی جای تخم ها خوب محکم شد شروع کرد به پوشوندن محدوده گودال تا کاملاً صاف و غیر قابل تشخیص باشه.
معمولاً مسوولین سایت قبل از این مرحله شروع به جمع کردن تخم ها می کنند چون در غیر این صورت باید حدود نیم تا یک ساعت منتظر تموم شدن کار لاک پشت مادر بشن که به این راحتی ها از مخفی شدن کامل تخمها مطمئن نمیشه. حتی گاهی اوقات برای رد گم کردن در نقطه ای دیگه هم ماسه هارو بهم می ریزه. (هر لاک پشت حداقل ۲ ساعت در ساحل می ماند.)
اما این بار به خاطر من صبوری بیشتری به خرج دادند و وقتی حسابی از تمام مراحل … تا پاشیدن ماسه ها با دست ها و پخش اون با پاهاش که واقعاً هیجان انگیز بود عکس گرفتم مسوول سایت اونو بلند کرد و با توجه به وزن سنگینش (حدود ۵۰کیلو) کمی آن طرفتر از جای اولیه اش گذاشت. جالب این بود که همچنان پرانرژی به پاشیدن ماسه با دست ها و … ادامه می داد انگار متوجه تغییر وضعیتش نشده بود!
همان طور که ماسه ها رو روی سر و صورت ما که حالا پشت سرش می خواستیم تخم هارو پیدا کنیم می پاشید سعی کردیم تخم هارو خارج کنیم. حدود ۷۰ تخم جمع کردیم که بعضی هاش بقول دوستان بومی نارس بود که کوچک تر از بقیه دیده می شد. شگفتی دیگر جنس پوسته تخم ها بود که برعکس پوسته ترد و شکننده تخم مرغ نرم بود و با فشار دست به اندازه ۳-۲ میلیمتر فرو می رفت به همین دلیل هم وقتی داخل گودالی با عمق ۴۰ سانتیمتر می افته نمیشکنه!
تعداد تخم ها نسبتاً کم بود این طور که می گفتند لاک پشتی با این ابعاد باید بیشتر از اینا تخم بگذاره. مثلاً لاک پشت قبلی حدود ۱۱۰ تخم گذاشته بود.
هر سال به لاک پشت هایی که اولین بار برای تخم گذاری به این ساحل می آیند پلاکی زده می شود، پس برای این لاک پشت هم پلاکی شامل کد و نام جزیره زده شد. فکر می کنم تازه اون موقع بود که لاک پشت بیچاره از درد به خودش اومد و عکس العملی نشون داد. بعد از این که پلاک به پاش خورد حرکتی کرد و راه افتاد اما دقیقاً مثل آدمی که از خواب بیدار شده باشه این طرف و اون طرف می رفت و گیج بود. جالب این که هر طرف که نور چراغ قوه حرکت می کرد به دنبالش می رفت و وقتی به یکی دو متری ساحل رسید با شنیدن صدای دریا قدم هاش تندتر شد. درست لحظه ای که لب آب رسید یه موج توی صورتش خورد، انگار دریا برای رفع خستگیش به استقبالش اومده بود، صحنه ای که برام فراموش نشدنی بود.
بعد از بدرقه لاک پشت، به سمت محفظه مورد نظر رفتیم تا تخم ها را در گودالی که یکی از افراد با همان عمق و کیفیت لاک پشت مادر آماده کرد، بگذاریم و محلش را علامت گذاری کنیم. علاوه براین مسوول باید تعداد تخم ها، تاریخ و ساعت و مسافتی را که لاک پشت در ساحل طی کرده را ثبت کند.
ساعت از ۲ گذشته بود، همین موقع ها بود که یکی از افراد گشت آمد و از آمدن یه لاک پشت دیگه خبر داد، هرچند این خبر برای من بسیار خوشحال کننده بود اما یکی از خاطرات جالب مسوول سایت حضور۱۶ لاک پشت در یک شب بود!
با شنیدن این خبر به سمت دیگه ساحل راه افتادیم و به افراد گشت که در تاریکی و سکوت نشسته بودند پیوستیم. با توجه به حساسیت لاک پشت در این موقعیت با احتیاط پشت سرش قرار گرفتیم و با نور کم سوی چراغ قوه به تماشا و فیلمبرداری این مرحله نشستم. خدای من! باورم نمی شد این واقعاً پاهای یه لاک پشت بود که داخل گودال کشیده می شد و با دقت ماسه ها رو مشت می کرد و بیرون می ریخت. میگم مشت چون حرکت پا دقیقاً همین طور بود. بطور متناوب از پای چپ و راست استفاده می کرد: با یک پا تعادل بدن را حفظ می کرد و با پای دیگه گودال را عمیق می کرد و برعکس. واقعاً شگفت زده شده بودم و فکر می کردم اگه این لاک پشت نازنین به ساحل نمی اومد من این مرحله جالب را نمی دیدم.
اما لاک پشت بیچاره جای خوبی برای گودال انتخاب نکرده بود و هر چقدر سعی می کرد باز ماسه ها از زیرش به داخل گودال سرازیر می شدند. حتی یکی از افراد سایت چند بار به سرعت دستش را داخل گودال برد تا کمکی بکند اما بی فایده بود. با حرکت لاک پشت و پشیمانیش از ادامه کار همه به عقب پریدیم ومنتظر تصمیم بعدی شدیم. همین که به سمت دریا سرازیر شد یکی از افراد در نقطه ای بالاتر با نور ثابت چراغ قوه توجه لاک پشت را جلب کرد. این هم نتیجه تجربه چند ساله در این زمینه بود که لاک پشت را از رفتن منصرف کرد و دوباره در ساحل شروع به جستجوی محلی مناسب کرد که البته در تاریکی ساحل به زحمت می تونستم اونو تشخیص بدم.
در حالی که افراد زحمتکش سایت همچنان منتظر و مراقب بودند، علیرغم میلم و چون فردا مجبور بودم صبح زود بیدار بشم از همه خداحافظی کردم و حدود ساعت ۳ خوشحال و سرحال، فاتحانه به خونه برگشتم.
وقتی فردا صبح حدود ساعت ۷ به ساحل آمدم علاوه بر دوتای قبلی، ردپای یه لاک پشت دیگر هم دیده می شد که وزن سنگینشو به زحمت روی ماسه ها کشونده و به ساحل اومده بود. مثل این که حق با دوستان محلی بود، در تقویم لاک پشت ها ۵شنبه شب ها زمان خوبی برای تخم گذاریست!
اما آن روز صبح هدیه زیبایی از دریا گرفتم که حقیقتاً شاهکار دیگری از خلقت بود راستش از دور فکر کردم در قوری، قندونی، چیزی از این نوعِ که لای ماسه هاست !
بعداً که اونو به پسربچه های کنار ساحل نشون دادم گفتند:”اسمش سکه دریاییِ و خوش شانس بودی که اینجا تونستی پیداش کنی! البته محلی ها به اون میگن نون دریایی.”
امیدوارم بتونید روزنه های مرتب و منظمی را که انگار دونه دونه با سوزن ایجاد شده را در تصویر ببینید!
هرچند ترک این “آبی آرام قشنگ” برام سخت و دشوار بود اما سرشار بودم از تجربه لحظه های زیبا و فراموش نشدنی، از خاطرات جالب، از داشتن دوستانی با محبت و مهربون و خدایی که به من سعادت لمس این همه زیبایی را بخشیده بود.
سفرنامه فائقه سلطان محمد – اسفند ۱۳۸۹